و من هر روز از خودم میپرسم؟!!

اینها که میگویند نوشته هایم زیباست !…

اگر ..

چشمهای تـــــــو را می دیدند !

چه می گفتند !!؟؟

“جا داره روز دختر رو هم به تمامی بانوان این مرز و بوم تبریک گفته
و بیافزاییم که در این روز زیبا از خداوند متعال سعادت، سربلندی و موفقیت را برایتان آرزومندیم”

 

 



تاريخ : پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, | 23:24 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻪ ﺑﯽ
ﺻﺪﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ . . .​

 

 



تاريخ : پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, | 2:54 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

شعرهایم را میخوانی..؟؟

میگویی روان پریش شده ام نه..؟؟!

پیچیده است ... قبول ...

اما من فقط چشمهای تو را مینویسم ...

تو ساده تر نگاه کن..!!!



تاريخ : پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, | 1:54 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود 

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم 

نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق

 

 

 



تاريخ : پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, | 1:21 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
ومن چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته
ایستاده ام
وهمچنان
به نرده های
ایستگاه رفته
تکیه داده ام…!

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, | 13:36 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

از این جا
تا جایی که تویی
قدم نمی رسد
دست دراز می کنم
چیزی می نویسم
دریایی
دلی
قابی
غمی
از بی نشان
تا نشانی که تویی
مرهم نمی رسد
در این جا و این دَم
رونقی نیست
عطشناک آنم
آن دَم نمی رسد …

 

 



تاريخ : یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:, | 1:16 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

لبخندش را تقسیم کرد…

خنده اش به من رسید،لب هایش به دیگری…!
وگریه های بی صداسهم من است هنگامی که جای لبانت راسیگارسفیدم پرکرده است…

 

 



تاريخ : جمعه 31 مرداد 1393برچسب:, | 1:16 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

طفلک دلم!

اسباب بازیهایش را از او گرفته ام

روزها بق کرده گوشه ى مى نشیند و مظلومانه شکنجه ام میکند!

چه بى عاطفه شده ام

بیچاره با همین خاطرات اندک،

خوش بود…

 

 



تاريخ : جمعه 31 مرداد 1393برچسب:, | 1:8 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

اهل کرمانم...
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستانی ، بهتر از آب روان.

و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.

من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی “تکبیره الاحرام” علف می خوانم،
پی “قد قامت” موج.

کعبه ام بر لب آب ،
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر.

 

 



تاريخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, | 20:47 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

برای لمس دستای لطیفت
من هر شب لحظه ها رو می شمارم
همه دلواپسی هام مال اینه
ازت خاطره خوبی ندارم

کمی زوده بری آسوده باشی
بدون من و یاد چشم خیسم
کمی زوده بخوای از من جدا شی
نرو با رفتنت دیونه می شم

کمی زوده بفهمی
یکی حس می کنه تو مهربونی
یکی حس می کنه تو کل دنیا
تویی که درد اونو خوب می فهمی

برو ولی بدون هنوز شکستن
برای دل من یه کمی زوده
به یاد اون همه خاطره هامون
که توش خاطره خوبی نبوده

کمی زوده بری آسوده باشی
بدون من و یاد چشم خیسم
کمی زوده بخوای از من جدا شی
نرو با رفتنت دیونه می شم

 

 



تاريخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, | 1:57 | نویسنده : Lonely boy |
صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 15 صفحه بعد